نویسنده: سعید عبادی - پنج شنبه 91/10/21
ناگهان دیدم سرم آتش گرفت
سوختم،خاکسترم آتش گرفت
چشم وا کردم،سکوتم آب شد
چشم بستم،بسترم آتش گرفت
در زدم،کس این قفس را وانکرد
پر زدم،بال و پرم آتش گرفت
از سرم خواب زمستانی پرید
آب در چشم ترم آتش گرفت
حرفی از نام تو آمد بر زبان
دستهایم،دفترم آتش گرفت